مهدا جانمهدا جان، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

برای گل دخترم

دلیل نبودنم

1393/11/16 18:54
نویسنده : مامان آذی
362 بازدید
اشتراک گذاری

سلام...

خیلی وقته که نیومدمو به وبلاگ دختر نازم سر نزدم...

خیلی خوبو دقیق میتونم بگم از کی شد که دست و دلم به وبلاگ نویسی نرفت...

دو سه روز آخر ماه رمضان که گذشت...

برای اینکه شب 21 رفتیم ارگ برای مراسم احیا..

به خاطر شلوغیا بیرون نشستیم کنار جوب آب که همیشه خشک بود...اما اون شب آب تمیزی ازش میرفت...

مهدای منم که عاشق آب بازی...

کلی اون شب آب بازی کرد و خودشو لوس کرد..چند تا عکاس هم از دخترم عکس انداختن...

وقتی برگشتیم خونه یکم رو انگشت سوم دست چپش خراش برداشته بود...

چند روز گذشت..قرمز شد...متورم شد...باد کرد...چرک کرد...(تو این مدت هر چیزی رو هم امتحان کرده بودیم...)غمگین

تا عید فطر...

که همه فامیل میخواستن برن ولیان..ما نرفتیم..

اون شب انگشت بچم داشت سیاه میشد...

خیلی هفته ی سختی بود...هر روزش گریه...که چرا این انگشت عفونت کرد؟!!!
گریه

شبانه برداشتیم رفتیم بیمارستان نجمیه...بچمو بستری کردن...

یک هفته ای بیمارستان بودیم...

بچم به خاطر انگشتش رفت اتاق عمل...گریهدلشکسته

جراحی کردنو بخیه زدن...تا یک ماه بعد بخیشو کشیدن...

تو این مدت مهدا شدیدا به من وابسته شده بود...حتی برای یه سرویس رفتن هم به من اجازه نمیداد...بغل هیچ کس نمیرفت...فقط من ...

خیلی روزای بدی بود...

ایشالله واسه هیچ پدر ومادری پیش نیاد..

ایشالله هیچ پدرو مادری ناراحتی بچشونو نبینن...خیلی سخته...

شکر خدا الحمدالله...

الان خوبه..انگشتش هیچ مشکلی نداره...

اوایل جای بخیه بیشتر پیدا بود...ولی هر روزی که میگذره خیلی بهتر میشه...مشخص نیست...

 

این بود که باعث شد ماه ها از وبلاگ نوشتن دوری کنم...

ولی حالا اومدم که دوباره بنویسم....محبت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)