مهدا جانمهدا جان، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

برای گل دخترم

عکسای ویییییییییجه

دخترم این عکس تقریبا مال یک ماه پیشه... اینم ماه رمضونه خونه پسر عمو مهدی...که شما خیلی ناراحت میشدی اگر بهتون بربری نمیدادن... اینم دیشب انداختیم...خیلی بانمک شدی عسلم..   اینم ماه رمضون خونه عمه اعظمه...بغل علی (پسر خواهر شوهرم)نشستی...(اولای مهمونی) شما دیگه هیچ کسو نمیشناسی...(آخر مهمووونی)   مهدا و عسل دختر جاری خواهرشوهرم.17 روز مهدا بزرگتره... مهدا خانوم یه دست گوشتی گیر آورده شروع کرده به خوردن...!!!   مهدا و آوین نوه دایی بابا محسن که مهدا خانوم ما دو روز بزرگتره...   قربون دختر قند عسلم... ...
11 شهريور 1392

بدون عنوان

سلام گل دخترم. خیلی دلم میخواد بتونم هر روز بیام وبلاگتو بروز کنم ولی متاسفانه... شما ماشالله بزرگ شدی.دو روز دیگه واکسن 6 ماهگی باید بزنی...الهی بمیرم.خدا کنه که اذیت نشی... مامانم شما الان خوب متوجه همه چی میشی و نسبت به اینکه کسی صدات کنه واکنش میدی... مامان وقتی حاضر میشه شما جیغ و داد میکنی که تو رو بغل کنم....با خودم ببرم ددر.... بابایی از سر کار میاد خودتو واسش لوس میکنی و میخندی میری تو تو گردن مامان خودتو قایم میکنی.... یک هفته تهران رفته بودیم پیش مامانی و عزیز... از اون جا بود که شما عادت بدی پیدا کردی...دیگه زمین بند نمیشدی...مدام باید بغلت میکردم...تا اینکه تحریم شدی... نه خونه عمه و نه عمو....دو روز بعد شما نسبت...
11 شهريور 1392

عکسای آتلیه

سلاام خوشگل مامان.ببخشید که شما اجازه نمیدین من تند تند بیام برات بنویسم.آخه شما ماشالله بزرگ شدی شیطوون شدی.مدام دوست داری یه نفر باهات بازی کنه و برات شکلک های مختلف در بیاره. واکسن 4 ماهگی شمارو 13 تیر زدیم.شما دو روز تب ختصری کردی.یه خورده ای هم بی حال بودی.ولی روز سوم دختملی شیطونه خودمون بودی دوبااااره.... عسل مامان 1 ماه پیش برده بودمت آتلیه عکس انداختیم.ولی شما اصلا نخندیدی... بماند که الان قه قهه میزنی.خانوووم قلقلکی که تا دست بهت میزنیم قل قلی میشی.... عکساشو میزارم.البته چند تاشو...بقیه رو خیلی راضی نبودم از کارش... یکی دو ماه دیگه میبرمت عکسای نانازی تر بندازیم... یه عکس هم مشهد انداختیم.اونو آپلود نکردم.م...
21 تير 1392

کارهای تازه

سلااام. این کوچولوی فسقلی وقتی برام نذاشته تا بیامو بنویسم.... البته الان در بغل بابایی به سر میبره... دخترم جدیدا وروجک جیغ جیغو شدی....صداتو نازک میکنی جیغ میزنی... تو جاتم بند نمیشی.مدام دمر میکنی خودتو...ماشالله داری تلاش میکنی برای سینه خیز شدن... بعد از برگشتن از سفر مشهد هم که تنظیم خواب شما به هم ریخته و ساعت 4 صبح به بعد میخوابین.البته بیهوش میشین.... دارم تلاشمو میکنم که دوباره خواب شمارو تنظیم کنم... عزیزم میامو عکسای تازه رو آپلود میکنم!
15 خرداد 1392

روز مادر

سلام عکس جدید از دخترم.روز مادر انداختم. البته دخترم حوصله نداشت... قربونت بشم الهی دخترم.. ...
13 ارديبهشت 1392