مهدا جانمهدا جان، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

برای گل دخترم

بعد از مدت ها

سلااام گل مامان...الان که دارم مینویسم شما جلوی تی وی وایستادی.داری سی دی تو گوش میکنی... کلی گل دختر من بزرگ شده ماشالله.از همه چیز میگیره بلند میشه و راه میره..ولی هنوز بدون کمک نمیتونه قدم برداره.. از حالا دارم تدارک تولدتو میبینم...عزیزم خیلی دلم میخواد بهترینارو برات انجام بدم... قربونت بشم اینم عکسای قشنگت از شب یلدا که همه خونه ی ما بودن... گل دخترم با بابا جون.دارن میرن خونه عمه سارا اومدن محمد جووووونی جیگر طلایی خودم......هووووووووووم بخورمت مامانم...   جیگر طلای خسته...   مهدا و خرابکاری هاااااااااااا... قربونت بشه مامان... قربونت بشم که...
10 بهمن 1392

بدون عنوان

تولد نگار خواهر مهرسا کوشولوووو اینم مهدا خانووووم نااااز مهدا خانوم که آهنگ ددر سر داده است... مها خانوووم از همه چی میگیره تا بلند بشه.... به یاد قدیمااااااااا عزیز به مکه میرود... دخترم که دوناشو زیر زبونش قایم کرده/....   ...
29 آبان 1392

مروارید

سلام دختر قشنگم...ناز مامان.....بازم دیر وبتو به روز میکنم... اماااااااااااا دست پر اوووووووووووومدم.... اول از همه بگم که گل دخترم دو تا مروارید سفید ناز تو فک پایین در آورده..مبارکت باشه عسلم...ایشالله باهاشون بلال بخوری...هههه... به همین مناسبت ما هم بدون هرگونه تجربه ای آش دندونی درست کردیم......   و هدیه هایی که زحمتشو کشیدن.... عمه اکرم عمه اعظم عمه سارا زن عمو به دلیل نداشتن دوربین...!! پسر عمو مهدی بابا اسفنجی مامانی لباس و خاله آزاده کلاه دست همگیشون درد نکنه.... ...
29 آبان 1392

تولد پسر خاله

سلااااام دختر طلای مامان الهی مامان فدات بشه که هرچی میگذره عسل تر میشی قربونت بشم.... مامانم ٢٧ شهریور تولد محمد بود ولی نمیدونم چرا یادم رفته بود عکسارو بزارم..اینم عکسااااااااااا...             ...
1 آبان 1392

مهرسا(توتک گذشته)

سلاااام.خوبی؟عسل طلای مامان! عیزم میدونم خیلی دیر به دیر میااام.ولی واقعا تازگی فرصت کم ÷یش میاااد عزیزم... بلاخره توتک ما اسم دار شد... مهرسا خانووووووووم....هورااااااااااااااااااااااااااا.... مثل خورشید...معنی قشنگی هم داره... دختر نازم.مهدای مامان...شما دو سه شبه که شبا که ما میخوایم بخوابی.چراغا رو خاموش میکنیم ناراحت میشی و شروع میکنی گریه کردن..چون تازه دلت میخواد بازی کنی.... اما تنهایی دوست نداری بزی کنی ما رو هم بیدار نگه میداری تا ساعت ٣ نصفه شب..   ولییییییییییی... دیشبم داشتی همین کارو میکردی که ما شگردی رو برات زدییییم.. با عرض شرمندگی هرچه قدر شما آفتاب بالانس زدی...منو بابایی اصلا اهمیت ندادیم و...
22 مهر 1392

توتک

سلااام عشق مامان.وروجک وبلای مامان.... قربونت بشم الهی که اینقدر مشغولم که نمیتونم همیشه بیام برات بنویسم... مامان جونم شما فردا شنبه ١٣ مهر میری هفت ماهگی...یعنی میشی تو هشت.... فردا میریم قد و وزن...ماشالله که همه میگن تفلی شدی..ایشالله که سالم باشی مامان به فداااااات.... قربونت بشم...یه خبر فوق العاده.....دختر عمه کهع قرار بود ٢٧ مهر دنیا بیاااد...عجله کرد..همرو غافلگیر کرد...٦ مهر اوووووووووووووومد.....هورااااااااااااااااااااااا   توتک جونو رفتیم دیشب خونه عمه نرگس دیدیم...وااااای که چقدر کوچلو بود...چه باحاله که تو بزرگ شدی... اصلا یاد اون وقتا میفتم ضعف میکنم.... عزیزم اون شب بیداری ها تازه برای عمه طفلی شروع میشود...
12 مهر 1392