مهدا جانمهدا جان، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

برای گل دخترم

روز عید...13 به در ...

خونه تکونیای عید رو تو هفته ی آخر به طور کاملا فشرده انجام دادم...  ایشالله که سال 93 سالی پر از خیر برکت و سلامتی برای همه باشه... قرار بر این بود که دو سه روز بریم خونه عزیز و دید و بازدید های تهران رو انجام بدیم و جمع کنیم بریم ولیان... تا 13 بمونیم...که متاسفانه قسمت نشد.. دقیقه 90 بود که گفتم هفت سینی هم بزاریمو بعد بریم...   واین شد... 3-4 روز تهران بودیم... روز اول عید مهدا خانومو مهرسا گوگولی شامپوس و گیگیلی بغل عزیز     اومدیم خونمون .صبح زود مهمون برامووون اومد..این شد که موندگار شدیم... البته خریدامووونم کرده بودیم... تا 12 خوردیمو خوابیدیم...در منزل خودماااان.....
16 فروردين 1393

واکسن 12 ماهگی..مریضی بعد از اونو و.....

١٤ اسفند مهدا جونمو بردیمو واکسن ١٢ ماهگی رو زد... از عصر همون روز تب کرد..تا دوروز تب داشت و همش پاشویه میکردم..تب بر میدادم..لب به هیچی نمی زد.حتی آبم نمیخورد.فقط شیر میخورد..بچم خیلی ضعیف شد..روز چهارم دو بار بالا آورد..سریع حاضر شدم با خواهر شوهرم بردمش بیمارستان... دکتره گفت از واکسنشه و هیچی حالیش نبود..الکی چرک خشک کن داده بود به مهدا. بچم مدام اسهال...رنگو روی پریده..بردیمش بیمارستان شهید فهمیده.ors  بهش داد... یه آزمایش هم گرفت.الحمدالله بهتر شد.. اشتهاشم کم کم برگشت...دوغ و ماست با چای کم رنگ دکترش سفارش کرده بود که بخوره و همونا حل بچمو خوب کرد...   الهی مامان فدات بشه چقدر خونمون سوتو کور ...
16 فروردين 1393

عکسای تولد یکسالگی

سلام.بعد از مدت ها اومدم.اماااااااااااااااااا دست پر خیلی دلم میخواست زودتر بیامو عکسای جدید از مهدا گلی بزارم...ویندوزم مشکل دار بود..عکسارو نمیتونستم بزارم...   تولد دختر نازمو به جای ١٣ اسفند ٩ اسفند بر گزار کردیم... مهمونامون خودمونی بودیم..فقط درجه یک ها.. خیلی خوش گذشت..مخصوصا به مهدا جونم.اما آخرای مهمونی دیگه خسته شده بود و کلافه...   تزیینات تولد     محمد جون به مهدای نازم سیب قرمز میده.....   عزیز دلم بعد از این که کیکو برید چاقوشو نمیداد....   ذوق دخترم.....   سفره عصرونه...   مهرسا گوگو...
16 فروردين 1393

مادر

مادر تنها کسیه که میتونی براش ناز کنی،    سرش داد و بیداد راه بندازی،   باهاش قهر کنی!!!    اما با اینکه تو مقصر بودی بازم با یه بشقاب غذا، با لبخند میاد و میگه:    با من قهری با غذا که قهر نیستی !!! ...
10 بهمن 1392

تولد مامان آذی

دختر قشنگم جمعه تولد مامانی بود.مامانی 23 رو فوت کردیمو یه مامان 24 ساله شدم برای دختر گل 11 ماهه...   قربونت بشم که تا کیکو شمع دیده بودی از ذوقت نمیدونستی چیکار کنی... باور نمیکنی؟! ایناهاااا....   مستند...     دوستت دارم.دنیا دنیا..اگه بدوووووونی.......... ...
10 بهمن 1392

بعد از مدت ها

سلااام گل مامان...الان که دارم مینویسم شما جلوی تی وی وایستادی.داری سی دی تو گوش میکنی... کلی گل دختر من بزرگ شده ماشالله.از همه چیز میگیره بلند میشه و راه میره..ولی هنوز بدون کمک نمیتونه قدم برداره.. از حالا دارم تدارک تولدتو میبینم...عزیزم خیلی دلم میخواد بهترینارو برات انجام بدم... قربونت بشم اینم عکسای قشنگت از شب یلدا که همه خونه ی ما بودن... گل دخترم با بابا جون.دارن میرن خونه عمه سارا اومدن محمد جووووونی جیگر طلایی خودم......هووووووووووم بخورمت مامانم...   جیگر طلای خسته...   مهدا و خرابکاری هاااااااااااا... قربونت بشه مامان... قربونت بشم که...
10 بهمن 1392

بدون عنوان

تولد نگار خواهر مهرسا کوشولوووو اینم مهدا خانووووم نااااز مهدا خانوم که آهنگ ددر سر داده است... مها خانوووم از همه چی میگیره تا بلند بشه.... به یاد قدیمااااااااا عزیز به مکه میرود... دخترم که دوناشو زیر زبونش قایم کرده/....   ...
29 آبان 1392

مروارید

سلام دختر قشنگم...ناز مامان.....بازم دیر وبتو به روز میکنم... اماااااااااااا دست پر اوووووووووووومدم.... اول از همه بگم که گل دخترم دو تا مروارید سفید ناز تو فک پایین در آورده..مبارکت باشه عسلم...ایشالله باهاشون بلال بخوری...هههه... به همین مناسبت ما هم بدون هرگونه تجربه ای آش دندونی درست کردیم......   و هدیه هایی که زحمتشو کشیدن.... عمه اکرم عمه اعظم عمه سارا زن عمو به دلیل نداشتن دوربین...!! پسر عمو مهدی بابا اسفنجی مامانی لباس و خاله آزاده کلاه دست همگیشون درد نکنه.... ...
29 آبان 1392